امـروز از دور یـه درویـش رو دیــدم بـا لـبـاس و ریـش بـلـنـد و سـفـیـد و الـبـتـه تـمـیـز کـه بـا دوتـا از دوسـتـاش درحـال صـحـبـت بــود، هـمـیـنـطـور کـه نـزدیـک شــدم شـنـیـدم داشـت مـیـگـفـت :
" ... بـه ولای عـلـی، بـه خـدا قـسـم ، چـیـزم تـو فـلان مـادر نـمـیـدونـم چـی اگـه دروغ بـگـم ..."
پ.ن : یک روزی درویش برای اثبات حرفش نیاز به قسم نداشت ادب داشت.
یک روزی درویش دغل نبود، درویش بود!