رفتم حموم! مامانم اومده در میزنه، با اصرار میگه میخوای بیام پشتتو بکشم!؟!
میگم نـــــــه، به زور و اصرار اومده پشتمو لیف کشیده، موقع رفتن میگه "نه دیگه واقعن بزرگ شدی ازین به بعد خواستی پشتتو لیف بزنی بگو بابات بیاد، خوب نیست من بیام!!"
نمیدونم یه تجسس مادرانه بود یا چیزه دیگه...
میگم نـــــــه، به زور و اصرار اومده پشتمو لیف کشیده، موقع رفتن میگه "نه دیگه واقعن بزرگ شدی ازین به بعد خواستی پشتتو لیف بزنی بگو بابات بیاد، خوب نیست من بیام!!"
نمیدونم یه تجسس مادرانه بود یا چیزه دیگه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر