۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

بخاری

دیشب آخر شب بخاری رو نصب کردیم...
ساعت 7 صب مامانم اومده تکونم میده میگه زنده ای؟! میگم هان!؟ میگه هیچی کاری ندارم بگیر بخواب! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر