فانتزی کودکی من این بود که خونمون اتاق زیر شیروونی داشته باشه، با کف چوبی، حالا اشکالی نداره اگه یکم نمور باشه و یه جیرجیرکم زیر تخت و دوتا عنکبوت کنج سقف برای حفظ اکوسیستم داشته باشه ! با اون موش بند انگشتی که از گوشه اتاق میاد تا خورده نونی که براش ریختمو بخوره هم کنار میام ولی حتما یه پنجره گرد داشته باشه، اینقدی که بعضی شبا که مهتابه یا برف میاد رو لبش بشینم بیرونو نگا کنم.
مثل این کارتونا...
مثل این کارتونا...
دمتون
پاسخحذفگرم...خیلی خوشم اومد...نویسنده ی اینجا فوقالعاده باید باشه
مرسی
comic.mihanblog.ir
سکوت را فقط در جمع دوست دارم و پرگویی را تنهایی...
پاسخحذفاین وبلاگ میتونه رو من تاثیر بذاره...خیلی وقت بود ندیده بودم یه همچین وبلاگی...البته اینجا رو سهند دوستم معرفی کرد...
لینکتون میکنم اگه اجازه بدید!
ممنون از نظرات شما:)
پاسخحذفصاحب این وبلاگ یک آدم بسیار معمولی است، چشاتون فوق العاده میبینه