۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

کودکی ام را زندگی میکنم (دو)

پنچ سالگی را زیر درخت انجیر کنار حوض با ماهی ها، ماروپله بازی میکردم! زن همسایه مهربان بود، سر پله که می آمد من را صدا میزد، دستش را جلو نگه میداشت، تا هول هول مهره ها را در کیسه کنم و لی لی کنان دستش را بگیرم. کنار حوض که رخت میشست یک طرفِ دامن بلند گلدارش را بالا می آورد و در کمر گیر میداد، پایش زیر آفتاب برق میزد، موهای کوتاهش صورت گردش را مهربانتر میکرد. همیشه خوب تاس میریختم، بازی را که میبردم ذوق میکرد، مرا در بغل میگرفت، سفت میچلاند، دامنش را روی سرم میکشید، قلقلکم میداد، می خندیدم. پاهایش مثل مرمر صاف بود و سفت. به مثلث قرمزی که در امتداد خط ران های به هم چسبیده اش بود خیره میشدم. از همان موقع است که از قرمز خوشم می آید. صدای کلید انداختن بی بی به در حیاط که می آمد رنگ از رُخش میپرید. بی بی میگفت: "سر سال بلندش میکنم، حیا که ندارد، معلوم نیست کدامشان شوهر اوست، یک شب قصاب دو شب ساعتچی، فقط مانده پای آخوند و روضه خوان هم به خانه مان باز شود!!"... گوشم را چندباری برای رفتن به خانه اش پیچانده بود. اما من اورا دوست داشتم هیچوقت مهره های من را نمیزد!


ادامه دارد...

کودکی ام را زندگی میکنم (یک)


چابک بودم با سری بزرگ که اندامم زیر آن کوچک و حرفهایم به دهانم درشت مینمود. و یک دمپایی نارنجی، با یک عرق گیر مردانه و شلوار نخی تابستانی، و یک کیف آبی، پر از مداد رنگی و دفتر و اسباب بازیهایم که همیشه به دنبالم میکشیدم... هنوز هم تصاویر به روشنی می آیند...

چهار ساله بودم که ابریشم طلایی موهای دخترک را دوست داشتم، پدرش حاجی جبار بود، بی بی میگفت کرایه مان را به وقت نمیدهد. و مادرش با آن ناخن های نیمه لاک خورده دستش که از بلندی به تو خم شده بود شویدپلو درست میکرد.بی بی سپرده بود که نخورم: "مادرجان، اقدس خانوم طهارت نداره، نجس و پاکیش معلوم نیست، هرچی خواستی بگو بی بی برات بپزه". اما بی بی فقط سبزی پلو می پخت. و ما به دور گل قالی می دویدیم و می دویدیم و آسمان به دور سرمان میچرخید، پهن زمین می شدیم و من بوییدن موهایش را که بوی آدامس بادکنکی میداد دوست میداشتم. 

اولین فحش چیزدار زندگی ام را در میان پاهای فرنگیس خانوم زیر سوزش کیسه و سفیدآب بر زبان آوردم و او میخندید و لگن لگن آب جوش بر سرم میریخت، و نمیدانستم از شلاق آب جوش بر پوستم ناله میکنم یا از سنگینی پایش که راه فرارم را بسته بود. و او میخندید و قربان صدقه میرفت که گلپسرمان بلور شد. لباس های بغچه ترمه را تنمان میکرد و اسکناسی میگرفت و میگفت "خانوم راضی باش! فیتیله از تنشان درمیآمد، به ابـُالفرض مث بچه خودم شُستمشان". راست میگفت پیرزن!
ادامه دارد ...


۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

سیر تحول نون خشکی

مسیج اومده:

آهـن آلـــــات، ضـایعــات، نـون خـشـک، پلاستیک پـاره، قوطی و مـقـوا، لوازم بــرقــی، فرش دستباف
خــــــــریــــــــــداریــــم!

با مدیریت احمدی . موبایل: #0936466773

۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

باز هم جنتی

دوستان شنیدم جنتی مریضه داره میمیره! من به شدت نگران حالشم! میترسم این بیوفته بمیره یهو زمین و زمان در هم بپیچه، کوها بندری برقصن، خورشید زارپی بیوفته توی سیاهچاله آسمون تیره و تار بشه، دنیا تموم شه! اصن نکنه این ماجرای 2012 که میگن به این ربط داشته باشه! هرچی باشه از اول بوده روی زمین حق آبو گل داره، اصولن بیوفته بمیره دنیا هم باید تموم بشه دیگه!
غیر منطقی میگم؟!

۱۳۹۰ دی ۲, جمعه

خاص پنداری

چرا تصمیم گرفتی ازینجا بری؟
- اینجا کسی قدر هنر منو نمیدونه. صدای ساز من از جنس این مردم خشن نیست!
البته اینجا هنر و موسیقی مهجوره، چی میزنی؟
- گیتار میزنم، البته بیشتر سوت میزنم... ملودی همه آهنگای معروفو با سوت میزنم...[با سوت لاو استوری زد]
آفرین خوب سوت میزنی! موسیقی هم خوندی؟!
- میگم که اینجا کسی ارزش سازو هنر منو نمیدونه ترم دوم دانشگاه دیگه نتونستم درسا رو تحمل کنم هنر من در ظرف این درسای مسخره نمیگنجه... میخوام برم کانادا،اونجا قدر امثال منو میدونن...
پول داری میخوای بری؟! چطوری اونجا زندگی میکنی!؟
- میخوام برم کنار خیابون ساز بزنم، شبا اگه بشه تو کافه ها بخوابم!!! یه رفیقم همین کارو کرد پول جمع کرده یه کاروان خریده یه سگم داره عکسشو دیدم!
تو که میخوای بری اونجا کنار خیابون بزنی خب همین جا کنار خیابون بزن بیشتر پول درمیاری که! خودم دیدم خیلی از جوونا کنار خیابون میزنن، درآمدشم خوبه! یکم گیتار بزن ببینم چی میزنی...
[گیتار صدای عربده و جیغ مویه میداد، آکوردها درب و داغون، میگوید سبکش این است!!]
ولی به نظرم تو همون سوتو ادامه بدی بهتر باشه!

بار شیشه

- آقا بفرمایید، سر بهار پیاده میشیم ...
+ سه نفر؟!
- نخیر دو نفر!

دخترک: [درگوشی] مامان آقاهه از کجا فهمید سه نفریم؟! میدونه نی نی توی شیکمته؟!
مادر: [لبخند]

شرح این روزها

عمو خانه‌اش را فروخت. حالا درآمدشان کمتر می‌شود. با این حال زندگی ادامه دارد. مادرت ادامه دارد. خُروپُف پدرت ادامه دارد. باران که نمی بارد انگار کارمندان کفش هم نمیخرند. حافظ هم پیامکی شده اما یلدا ادامه دارد. تحصیلات تکمیلی ادامه دارد. فیسبوک ادامه دارد. تحریم ها علیه ایران، حکومت شست بر مردم ادامه دارد. واقعاً کاری از دست من بر نمی‌آید. عرضه سکه و صعود ارز ادامه دارد.
تنها کتاب فروشی محلمان، فقط کاغذ رنگی میفروشد و برچسب باربی. صف سبزی فروشی تا سر کوچه ادامه دارد. نمی توانم حرف‌هایم را به دوست دخترم بزنم. نه اینکه نخواهم، نمی‌توانم.

"اگه آشغال دارید بیارید ماهیانه هم فراموش نشه!" آقا اختیار دارید، ماهیانه که چیزی نیست ما روزانه میدهیم! آشغال که داریم، میشود من را ببرید؟! کرایه اش را خودم میدهم، من پُر شده ام. آشغالی ها تاکسیمتر ندارند؟! اشکال ندارد به نرخ آژانس حساب کنید!

فقط دوست دارم همه چیز را بنویسم. اما این هم نمی‌شود، کسی نمیخواند، لایک هم نمیکنند لامصب ها. چه اهمیتی دارد، وقتی دیگر جایی عصرها کباب برگ ندارد. تا وقتی سوپ جو وجود دارد این هم برایم مهم نیست. کمی لیمو بچکانید زندگی خوش مزه تر میشود.

آشفته میگویم میدانم...

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

شکلات

رفتم سر بسته شکلاتا توی یخچال میبینم هیچی توش نیست! به داداشم میگم همشو خوردی پس چرا بسته شو بیرون ننداختی!
میگه همین دیگه بی سیاستی ، مامان میاد بسته شو میبینه نمیفهمه خالیه که ، تا بفهمه یه ماه طول میکشه... دیگه دعوام نمیکنه چرا 3روزه همشو خوردی!!!

۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

کره شمالی، پنیر جنوبی!

رهبر دیکتاتور کره شمالی مرد و به رهبر قبلیشون پیوست!
این وسط مردم بدبخت بیچاره تر شدن، چون از فردا صبح باید دوبار به خورشید تعظیم کنن!

۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه

جام جهانی ورزش های زورخانه ای

چند سال پیش با شعار صدور ورزش باستانی ایران، فدراسیون جهانی ورزش های زورخانه ای در تهران تشکیل شد! با کلی تلاش حتی در دورترین کشورهای آفریقایی هم زورخونه ساختن...
چند وقت پیش سومین دوره مسابقات برگزار شد و طنز داستان اینجاست که ایران بین 14 کشور بعد از آذربایجان- عراق - بلاروس و اکراین، پنجم شد!!!
جالبه بدونید بعد از ایران کشورهای کنیا- موزامبیک - زیمباوه - روسیه - اوگاندا - دانمارک - گرجستان - تاجیکستان مقام های ششم تا سیزدم شدن!!
ولی خدایی انگار خیلی خوب این ورزش رو صادر کردن!!! اینو گفتم اگه چند وقت دیگه تیم چین همه مدالهای این رشته رو درو کرد تعجب نکنید!

پ.ن: امروز شنیدم تیم پارازورخانه ای ایران قهرمان شد!(باز به غیرت معلولامون)


ورزش های زورخانه ای دراوگاندا با مربی ایرانی


۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

فانتزی کودکی من

فانتزی کودکی من این بود که خونمون اتاق زیر شیروونی داشته باشه، با کف چوبی، حالا اشکالی نداره اگه یکم نمور باشه و یه جیرجیرکم زیر تخت و دوتا عنکبوت کنج سقف برای حفظ اکوسیستم داشته باشه ! با اون موش بند انگشتی که از گوشه اتاق میاد تا خورده نونی که براش ریختمو بخوره هم کنار میام ولی حتما یه پنجره گرد داشته باشه، اینقدی که بعضی شبا که مهتابه یا برف میاد رو لبش بشینم بیرونو نگا کنم.
مثل این کارتونا...

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

جوجه اردکه داف

از وقتی یادمه جوجه اردک زشت بودم، هیچ پسری به من نگاه نمیکرد، حتی عمل بینی و دانشجوی پزشکی هم فایده ای نداشت...
امروز صب گفتم برا دل خودم یکم بیشتر به خودم برسم برم کلاس... یکم غلیظ تر آرایش کردم لاک قرمز زدم... و رفتم بیرون!

توی پیاده رو که راه میرفتم، انگار همه چی فرق کرده باشه، پسرا همینطور از دور بهم نگا میکردن تا رد میشدن، زیر چشمی میدیدم که برمیگردن نگا میکنن!! من که به این همه توجه عادت نداشتم اول به طور نامحسوس یقه و دکمه های مانتو و زیپ شلوارمو چک کردم، بعدش احساس اعتماد به نفس کردم، قدم هام محکمتر شد، خونم گرم شد... امروز روز من بود انگار!!
تا سر چهارراه توی خیال خودم خوشحال بودم، کم کم یهو نگاها ازم دور شد و به یه سمت دیگه رفت، ناخودآگاه برگشتم، ای لــعنـتــی، یه قوی سپید دو قدم پشت جوجه اردک زشت راه میرفته! یه دختر هفت رنگ از پیاده رو رفت کنار خیابون وایساد، حالا نوبت ماشینا بود که صف بکشن....
بغضم گرفت، اشک توی چشمام جمع شد، دلم میخواست زار بزنم؛آخه بابا منم دخترم ... من هنوز جوجه اردک زشتم!

۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

کامران هومن

خیلی دلم میخواد بدونم، چند نفر میدونن "کامران و هومن" کدومشون کامرانه کدوم هومن!!!

بیداری اسلامی مردم روسیه

گوینده: شنیدی 4 روزه توی روسیه برای تقلب انتخاباتی مردم ریختن توی خیابون ضد پوتین شعار میدن!؟!

شنونده: [با پوزخند] پس بالاخره بیداری اسلامی به روسیه هم رسید!!!

۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

صرف فعل گه خوردن

سر تیتر اخبار شبکه خبر هفته پیش (به طور پی در پی):
دانشجویان بسیجی و انقلابی و خداجوی، پس از آتش زدن پرچم روباه پیر جلوی سفارت به دلیل سیاست های خصمانه دولت انگلیس در اقدامی خودجوش وارد سفارت شدند و مراتب انزجار خود و ملت بزرگ ایران را از انگلیس با سر دادن شعارهای انقلابی به گوش جهانیان رساندند، بعد از پایان مراسم (منظور تخریب و شکستن بزن و ببند)، دانشجویان بسیجی در محوطه سفارت نماز جماعت اقامه کردند که نمادی از بیداری اسلامی و استکبار ستیزی ملت مسلمان است....
مجلس: دولت انگلیس بداند که این اول کار است...
وزارت امور خارجه: تعطیلی سفارت ایران در انگلیس نشانه درستی راه و عزم راسخ ملت ایران است!!!
نماز جمعه: این حرکت نمایانگر بیزاری ملت ایران از سیاست های...
فرمانده بسیج: این اقدام دانشجویان بسیجی وار بود...
.
.
امروز شبکه خبر به طور زیر نویس!!! : (کلا کلمه بسیجی حدف شده)
12 نفر از دانشجویان!!! شرکت کننده در تجمع اعتراضی!!! جلوی سفارت انگلیس به مراجع قضایی احضار شدند!
علما و روحانیون و مدرسین حوزه علمیه قم در پیامی حمله به سفارت انگلیس را محکوم کردند!
مجلس اقدام دانشجویان را خودجوش و غیر سازماندهی شده خواند.
وزارت امور خارجه: اقدام انگلیس در بستن سفارت ایران را شتابزده خواند و اقدام دانشجویان!! را محکوم کرد.
...
دانشجویان خاطی طی بیانیه ای: در آن لحظه احساسات ما بر عقلمان غلبه کرده بود و قرار نبود که...
.
.
به نظر شما دقیقا چطوری میشه به غلط کردن افتاد!؟!؟!؟!؟

۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

ابلیس

دیشب توی خواب با ابلیس همنشین شدم!
باهم چایی خوردیم، قدم زدیم، قیافه بدی نداشت ولی خوش قیافه هم نبود، اما آروم و متین بود، حرفای خوبی میزد، کلی نصیحتم کرد که نمیتونم بگم!!!
آخرشم  موقع خداحافظی دست دادیم، گفت:
هرجا گیر کردی رو کمک من حساب کن... مهم نیست به حرفام گوش بدی یا نه مهم اینه هرجا باشی من کنارتم!

ماندن یا نماندن

"اگه برا ادامه تحصیل بری خارج؛
بعدش اگه بخوای برگردی، زندگی اینجا برات سخته!
اگه بخوای برا همیشه بمونی، زندگی کردن اونجا برات سخته!
اگه میخوای بری از بین این دوتا سخت باید یکیشو انتخاب کنی!"
 

اینو از یه نفر شنیدم که فک نمیکردم اصن بفهمه چی میگم!

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

محرم

طبل بزرگ نشانه ی نزدنه!

موش و سوراخ [چهار]

موش تو سوراخ نمیرفت! سوراخم سوراخ های قدیم...

موش و سوراخ [سه]

موش تو سوراخ نمیرفت
نافرمانی مدنی!

موش و سوراخ [دو]

موش تو سوراخ نمیرفت! باهاش صحبت کردن رفت...

موش و سوراخ [یک]

موش تو سوراخ نمیرفت، چربش کردن رفت!!

چاه نکن

این بنده خدا شهیدِ غدیر؛ تهرانی مقدم! میگن سازنده موشک شهاب 3 بوده.
حالا جالب اینجاست اولین نفری که با این موشک ازبین رفت خودش بود!

الان من بین چنتا ضرب المثل گیر کردم؛ چاه نکن بهر کسی، اول خودت دوم کسی! خودکرده را تدبیر نیست! یه سوزن به خودت بزن... چرا عاقل کند کاری ...

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

کوفته

مامانم کوفته درست کرده بود،
توی بشقاب من یه موی بور بلند درومد، نشونش دادم!
میگه بخور صدات درنیاد! تو عقلت نمیرسه... نخش کردم که وا نره !!!

۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

نیمکت ها میفهمند

دارد دق میکند، تنها نیمکت کوچه باغ...
گاهی میروم، می نشینم، دست در گردنش می اندازم، درد و دل میکنیم!
 یادگاری عشق های ناتمام زیادی بر تن دارد... سعید و نگار فروردین 82، علی عشق منی 77/7/7، ستاره فراموشم نکن!...
هنوز خاطره ی آنها که دو میامدند و یک به یک میرفتند را به یاد دارد بیچاره!
.
عشق هایمان را کجا چال میکنیم که میتوانیم با عشقهای دیگران همخواب شویم!؟


۱۳۹۰ آبان ۲۴, سه‌شنبه

قلقلی و عمو قناد

گفتم از همینجا یه تشکر ویژه داشته باشم از قلقلی که 20-30 ساله داره برنامه کودک اجرا میکنه بدون اینکه حتی یک کلمه حرف زده باشه! توی رسانه ای که همه دارن از مفت حرف زدن نون میخورن این یه نفر داره از سکوتش نون میخوره، خیلی هم خوب...
این اصن این خودش توی دنیا بی سابقه بوده باید توی گینس ثبت بشه!

پی نوشت: امروز دیدم هنوز داره برنامه اجرا میکنه ولی یکم پیر شده بود!

اندیشه ی ما نشتی دارد!

یک جای افکارمان سوراخ است!
پترُس فداکارم آرزوست...

حفره افکار


سکوت

دهانت را می بویند مبادا گه زیادی خورده باشی...

۱۳۹۰ آبان ۲۳, دوشنبه

میوه و تره بار

یه بابابزرگ داریم، برا خرید میوه طبق عادت 20 سالش سوار اتوبوس میشه میره اون سرِ شهر میدون میوه و تره بار!
بهش میگیم خب از همین سر کوچه میخریم چرا این همه راه....
میگه تو نمیدونی اونجا کیلویی 100 تومن ارزونتره، میذاره خودتم سوا کنی...
میره اونجا چنتا کیسه میوه میخره خسته میشه از پا میوفته دربست میگیره 5تومن میده میاد خونه!!!

نمیدونم اونجا عشق دوران جوونیشو میبینه! یا خانوم مانوم اونجا زیاده، به هرحال به نظرم قضیه خیانتی میزنه!
به مامان بزرگ میگیم فقط میخنده!
 

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

آزادی دین

بگذارید فرزندانتان انتخاب های خودشان را داشته باشند...

ایدئولوژی و دین هرگز موروثی انتقال نمی یابد. باور کنید اگر انتخاب کنند دینداران بهتری میشوند.


عکس از سایت 9GAG.COM

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

تو فاحشه نباش!

 پستای فیس بوک مثل بچه های حرومزادن، معلوم نیست باباشون کیه فقط ازین دست به اون دست میشن!

انحطاط فرهنگی

قدیما یکی از شرط های دخترا برا ازدواج این بود که داماد سیگاری نباشه!
الان با هر دختری آشنا میشی باید بگی دوس ندارم سیگار بکشی!

۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

زن و شوهرن!؟

با مامان جونم نشستیم آکادمی گوگوش دیدیم، با دیدن هر زن و مردی توی تصویر میپرسید: اینا زن و شوهرن!؟!
شاهکار آخرش این بود که توی یه صحنه که گوگوش و خلعتبری رو نشون داد، گفت: اینا چی ... زن و شوهرن!؟
میگم نه مامانجون این گوگوشه...
راس میگی؟! پدرسوخته چقد جوون مونده... هنوز با بهروز وثوق زن و شوهرن؟!

۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

آماردهی

دختره آمارگیره اومده، رفتم جلو در؛ بعد یه سری سوالِ اسم و مشخصات، میپرسه:
ـ تحصیلات شما چیه!؟ + من دانشجوی فوق لیسانس مهندسی صنایع ... ــ شغلتون؟! + توی یه شرکت پارت تایم کار میکنم. ــ درآمدتون چطوره!؟ + خوبه ساعتی 10 تومن میگیرم! ــ چه خوب!
ــ وضعیت تاهل: + مجرد ــ یعنی تنها زندگی میکنید؟ + بله دیگه ... ــ یعنی کسی با شما زندگی نمیکنه؟! چه جالب! خونه چی! مال خودتونه!؟ + بله... ــ تنهایی سخت نیست؟! + دیگه عادت کردم ــ نه اینجوری نگو هرکسی نیاز به یه همدم داره...

ــ چند سالته!؟ + 26... ــ چه بد! من 28 سالمه، بهت بیشتر میخوره... برادر چی!؟ برادر بزرگتر نداری!؟ + خانوم اینا جز سوالای آماره!؟ ــ هان!؟ ااام... خب یکم معاشرت کردیم!

دختر شایسته 2011

دختر شایسته سال 2011 از ونزوئلا بود!
اینه ها، ببین هـوگـو چــاوز چه دافـــایی داره تربیت میکنه اونوخت اینا دارن دختره سیبیلو تحویل جامعـه میدن!
حالا هی برید هوگو چاوزو بغل کنید بیشــورررا...

آمارگیری

یکی دو هفته ست آمارگیری شروع شده، هی دیدیم کسی سراغ ما نمیاد!
پیش هرکسم رفتیم گفت: پسر! چه دافای قدری فرستادن... حسابی مشتاق بودیم!
امروز فهمیدم؛ چند روز پیش یه دختره اومده بابام رفته جواب داده صداشم در نیاورده!!! یعنی بابا داریم تــــک خـــور...

۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

مادر و دختر

داییم داشت لِم های فروشندگی رو بهم یاد میداد...
گفت مثلا یه مادر و دختر که میان تو مغازه، رو به مادره بگو من فکر کردم شما خواهر بزرگترشی، سنی ندارید که شما...!!! این باعث میشه مادره شل بشه هم راحت خرید کنه، هم تخفیف نگیره، هم میگه چه پسر مودبی ازین به بعد میایم همینجا خرید...

یه مادر و دختر اومدن؛ گفتم خانوم اصن به شما نمیاد مادرشون باشید، ماشالا هزار ماشالا خیلی خوب موندین و...
لامصب هرچی جنس تو مغازه بود آوردم دختره پوشید مادره گفت نُچ... آخرم موقع رفتن گفت: آقا کفشاتون خیلی دهاتیه، ضمنا من واقعن خواهرشم، فقط 7 سال بزرگترم!

نمیدونم کجای کار میلنگید، خیلی شبیه مادرش بود، خدا شاهده...

اصخر


یه همسایه خوشدل داریم ، امروز بدو بدو اومده خونه ما، که داداشم بعد 6 تا دختر بالاخره پسردار شد، یه اسم خیلی قشنگیم گذاشته...!
- چی؟! ...
+ یادم بودا...
- انوش؟ مهرداد؟ کامی؟ سهیل؟...
+ نه...نه! توک زبونم بودا ازین اسمای اماماست...
- محمد؟ علی؟ حسین؟...
+ نه اینا نیست! ... آهان یادم اومد اصخر !!!
قیافه ما :|

۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

پروستات

اون روزی که تخصص پزشکی انتخاب میکردم مغزم پاره آجر ورمیداشت!
یکی از دوستام متخصص پوست، مو و زیبایی شد، بیماراش یه سری دختر دافه خوشگل وخوشتیپ هستن که یا اومدن کوچیک کنن یا حجم بدن یا فُرم بدن! هم پول میدن هم شماره میدن هم....
اون یکی فوق تخصص زنان شد، جنس لطیف خیلی رله میان میشینن معاینه میکنه میرن!!
منه احمق متخصص
پروستات، مجاری ادراری و تناسلی (اورولوژی) شدم توی یه شهرستان کوچیک! از صب تا شب یه مشت سیبیل کلفت میان شلوارشونو میکشن پایین میشینن رو تخت، کارم این شده چشم تو چشم بهش نیگا کنم، کلی چپ و راست کنم، سبک سنگین کنم،... آخرشم چندرغاز بدن برن...
یه وقتایی فک میکنم فاحشه شدم تمام مردای شهرو دیدم!

۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

شیرینی متروی انقلاب

امروز توی متروی انقلاب شیرینی دانمارکی پخش میکردن!
یه یارو اومد یکی برداشت گفت مناسبتش چیه!؟ پسره گفت به مناسبت ازدواج علی و فاطمه...
دو سه تا دیگه برداشت گفت مبارکه، ایشالا خوشبخت بشن، به پای هم پیر شن!

من گفتم پس بگو مناسبت اسلامیه دارن ازین ولخرجیا میکنن!
یکی  دیگه گفت نه پس فک کردی برای زادروز کوروش شیرینی پخش میکنن!؟

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

مرکز رشد و پایش پشه


هوا که سرد میشه مامانم گلدونا رو قشنگ کود و پشگل میده میاره توی اتاق من میذاره جلو نور!
از وظایف سازمانی منم اینه که به طور روزانه آب، رطوبت، نورشونو کنترل کنم، به عبارت دقیقتر مرکز رشد و پایش پشه زدیم! هر چند وقتم باید قد و وزن و میزان شادابی پشه ها رو بسنجم اگه سرزنده نبودن یکی دو تا پشگل به گلدونا اضافه کنم! شبا هم که اهدای خون اهدای زندگیست!
پشه درست کردیم قد زنبور خدا شاهده...

بخاری

دیشب آخر شب بخاری رو نصب کردیم...
ساعت 7 صب مامانم اومده تکونم میده میگه زنده ای؟! میگم هان!؟ میگه هیچی کاری ندارم بگیر بخواب! 

۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

کمیته بررسی عوامل شکست رابطه های من

مامانم اومده فیس بوک، همه دخترایی که یه روزی باهاشون رابطه داشتمو داره ادد میکنه، کار به عشقای دوران کودکی هم رسیده...
نمیدونم داره عوامل شکست رابطه هامو بررسی میکنه یا چیزه دیگه!؟

۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

نمیخوای شماره بدی؟!

امروز یه دختره با مامانش اومدن مغازه، دختره هرچی خواست دادم پوشید، جلو آینه اینور اونور رفت، بالا پایین کرد، هی دست دست کرد....
بعد نیم ساعت مامانه رو فرستاد رفت، باز هی رنگ عوض کرد، مدل عوض کرد هی پوشید گفت این خوبه؟! اون میاد؟! منم مثل یه جنتلمن جواب دادم! یکی رو خلاصه پسندید، بسته بندی کردم...
آخرش اومده جلو میز میگه "بابا تو دیگه چقد خنگی، ینی نمیخوای شماره بدی؟!" میگم آخه من فک میکردم آخر فرایند پُرُو خریده نه شماره دادن، ول کرد رفت!

۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

مادر احمق

امروز تو مترو یه بچه 7-8 ماهه بغل مامانش بود، دیدمش خوشم اومد لبخند زدم،
مامانش دید... انگشتشو به هزار جای بچه فشار داد که بدبخت بچه یه خنده ای یه شیرین کاری از خودش در بیاره ما خوشمون بیاد!
یه همچین مادرای الاغی داریم...

آقا اجازه

ینی یه همکلاسی داریم داره ارشد میخونه هنوزم تو فاز مدرسه است، به جای استاد میگه آقا!

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

طلاق

ینی زن و شوهری رو میشناسم که 25 سال باهم زندگی کردن هر روز با هم دعوا داشتن تا اینکه طلاق گرفتن!
بعد شیش ماه دلشون تنگ شد گفتن بدون ثبت همینجوری باهم زندگی کنیم...


الان سه ساله خوش و خرم  دوستانه با هم زندگی میکنن، خیلی هم خوب! فک کنم مشکل زندگیشون خودِ طلاق بود لامصبا!

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

لیست متهمان بازداشت شده در پرونده اختلاس 3هزار میلیاردی اعلام شد

- امیر مسعود آریا! ؛ به دلیل تشابه اسم
- امیر مفقود خاوریِ کانادایی؛ (اگه برگرده وفاداریشو ثابت کنه، بیگناهه )
- سید علی خامه ای؛ حق نداشته همچین اسمی داشته باشه حالا یه ن کم داره که دلیل نشد!
- احمد محمودی نژاد؛ به دلیل تشابه و زشتی ظاهری
- افراسیاب کریم مشایی؛ جریان انحرافی
- آبدارچی بانک صادرات اهواز؛به دلیل دریافت پونصد تومن کنار سینی چای
- منشی دفتر مدیر عامل بانک صادرات؛ متهم به قرار دادن اسناد داخل یک پاکت مجهول
- راننده مدیرعامل بانک ملی؛ به دلیل انتقال مدیر عامل متواری به فرودگاه
- کارمند تنظیم کننده اسناد ال سی؛ال سی اسمی فرنگی است و به خودی خود دسیسه آمریکا و انگلیس است.
- پیک موتوری؛ انتقال اسناد اختلاس از بانک صادرات به بانک ملی
- مسئول باجه شعبه بانک ملی؛ تحویل اسناد اختلاس
- سید محمد خاتمی؛ اصن همه آتیشا از گور این بلند میشه!!
- شبکه بی بی سی، ووآ، فیس بوک، جریان فتنه، جامعه بهاییان، کردها، دراویش گنابادی،... به صورت دیفالت در ترغیب و تشویق مختلسین و تشویش، تضعیف، تنظیف نظام نقش دارند.
-....
کلیه متهمین بالا به جرایم خود اعتراف کرده، و با تلاش سربازان گمشده امام و نظام غذایی کشور،کلیه ی مبالغ به جیب ملت شریف باز خواهد گشت!

راهپیمایی سکوت

همه ساکت بودند، ناگهان خری گفت........

از اول هم دنبال روش های مسالمت آمیز بودیم!

تخم مرغ

از وقتی تخم مرغ گرون شده مصرف تخم مرغ خونمون 3-4 برابر شده!
صب به صب بابام تخم مرغ عسلی درست میکنه میگه بدبختا بخورید شاید فردا دیگه همینم گیرتون نیاد...

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

من اصن هیچوقت لیف نمیزنم!

رفتم حموم! مامانم اومده در میزنه، با اصرار میگه میخوای بیام پشتتو بکشم!؟!
میگم نـــــــه، به زور و اصرار اومده پشتمو لیف کشیده، موقع رفتن میگه "نه دیگه واقعن بزرگ شدی ازین به بعد خواستی پشتتو لیف بزنی بگو بابات بیاد، خوب نیست من بیام!!"


نمیدونم یه تجسس مادرانه بود یا چیزه دیگه...

۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

اعتمادسازی

یعنی تو خونه یه جوری بودم که اگه هیکلم بوی سیگار بده، بابام میگه "تو تاکسی کسی کنارت سیگار کشیده !؟" یا اگه دهنم بوی الکل بده مامانم میگه "وقت دندون پزشکی داشتی!؟" یا اگه تو جیبم یه مثقال آیس و شیشه پیدا کنن با افتخار میگن "آفرین پسرم خوب کردی اینارو از دست رفیقات گرفتی نذاشتی به بیراهه برن "...

فقط خواستم بگم اعتماد سازی به این میگن!

قرآن مجید

یادمه یه روزاز مدرسه که اومدم تا شب به خاطر قرآن مجید گریه زاری راه انداختم...
معلم گفته بود فردا قرآن مجید بیاورید و ما فقط قرآن کریم داشتیم!



پ . ن : هرچی مامانم میگفت فرقی نداره، میگفتم خانوم گفته قرآن مجید...

۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

شاباش

من نمیفهمم چرا وختی یکی میرقصه میخوان بهش شاباش بدن، به زور تو دهنش پول میچپونن!

۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

معذورات ادبی

گفتم ببــوسمش مـگرم درد اشتـیــــاق، ساکن شود، اورا ببـوسیدمو مشتاق تر شدم!

شک نکنید منظور مولانا این بوده، توی معذورات ادبی نگفته!

رانندگی شناسیه چهره ها

دارم کم کم در تشخیص نوع رانندگی افراد از روی چهره به خرد میرسم!
ینی به قیافه یارو نگا کنم میفهمم خرکی رانندگی میکنه یا مث آدم میر
ه یا جون میکنه راه بره!
شاید چند وقت دیگه یه کتاب در این مورد نوشتم!

۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

کم مونده برا پارکینگ خونمون هم بذارن!

یَنی فک کنم نصف بیشتر این 2میلیون شغلی که میخوان ایجاد کنن رو روی پارکبان برنامه ریزی کردن!

پارکبان

بابام میگه: میومدی جلو خونَمونو 4 تا خـط کـشی میکردیـم یه قبضـم میدادیم دستـت، هرکی پارک میکرد ساعتی 200 تومن میگرفتی...از 9 صُب تا 9 شب . لااقل شهریه دانشگات درمیومد آخر ماهـم یه پولی میذاشتی تو جـیـب خواهـر برادرات!

۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

شمارتونو میخرم

دختره یه هفته ست هرشب زنگ میزنه که: "آقا شمارتونو میخرم، دوس پسرم تالیا خط شمارو داره، میخوام براش همراه اول بخرم!"
بعد کلی فک زدن خلاصه راضی شدم بفروشم!
فرداش زنگ زده میگه: "دیگه نمیخوام! باهاش به هم زدم، ولش کن، خودت چطوری... چه خبر..!

۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

امضا

هنوز هم امضای مشخصی ندارم.


دچار تنوع طلبی عجیبی در رسم این خطوط سردرگم هستم!

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

صف مستراح

دیشب اینقد خوابم میومد حوصلم نگرفت برم دسشویی!
تا صب خواب میدیدم توی صف مستراحم...

خوشحالم که تو خواب نوبتم نشد... وگرنه صُب با چه رویی تو صورت بابام نگا میکردم!؟!

پول ملت

رفتیم 11 میلیون از حساب شخصی خودمون از بانک برداشت کنیم، میگن طی یک روز نمیتونید بالای 10 میلیون خارج کنید!

بابام از کوره در رفت میگه، اون دیوزز پدرا 3هزار میلیارد از پول مردمو برداشت کردن آب از آب تکون نخورده، اونوخت من اختیار یِقِرون دو زار پول خودمو ندارم!؟

موثر اوووفتاد!

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

پاییز

پاییز را در نیمکره جنوبی مغزم میزیَم!


پاییز برای من بهاره...

مستراح پارک

این یارو که جلو مستراح عمومی نشسته پول میگیره از ملت، جلو درو گرفته میگه دویست تومن...

چش تو چشش نگاش کردم ... میگم من که کل فرایندو خودم انجام دادم تو چیکا کردی برام که بهت پول بدم!؟


یکی ازتووو داد زد: "بده بهش، این نقش بوگیرو داره..."

خلال دندون

یَنی لذت خوردن یه پرس چلوکباب سلطانی با دوغ نعنایی و پیاز کاشانو یه سیخ گوجه و دو پر ریحون یه طرف...

لذت برداشتن چنتا خلال دندون اَجلوی صاب رستوران همراه با یه لبخند ملایم یه طرف...

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

چین تایپه

معرفی بازیکنای والیبال چین تایپه توسط گزارشگر بازی....

یه نفس گفت: چِن زینگ چان مینگ چیا هِنگ!
 

خدا شاهده!

ژانر دفاع مقدس

به مناسبت هفته دفاع مقدس هرشب یک فیلم سینمایی:
شب اول: سفر به چزابه
شب دوم: بوی پیراهن یوسف
شب سوم: آژانس شیشه ای
شب چهارم: از کرخه تا راین
شب پنجم: جنگ نفتکش ها
شب ششم: دکل
شب هفتم: حمله خرچنگها

کلن نیازی به اعلام نیست، به صورت دیفالت هرسال همینه!

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

حج و اختلاس


امروز اعلام شد 4 میلیون نفر برای حج عمره ثبت نام شده و هرکدوم علی الحساب 800 هزار تومن واریز کردن! به عبارتی 3200000000000 تومن یا سه هزار و دویست میلیارد تومن!
مقایسه کنید با
مبلغ اختلاس شده 3000000000000 تومن یا همون سه هزار میلیارد تومن...


فک کنم از جیب خود ملت پول دزدیده شده از جیب ملت جبران شد!

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

خوردیم به اسرائیل

بدینوسیله از اسرائیل جنایتکار خواستاریم؛
که به همه مسابقات انتخابی المپیک به تعداد کافی و وافی ورزشکار اعزام نموده و موجبات حذف ورزشکاران ایرانی را در همان مراحل مقدماتی فراهم آورد!
زیرا پیشگیری بهتر از درمان است!

واقعا اعصاب نداریم برن المپیک گند بزنن یا بخورن به اسرائیل بازی نکنن!

اول و آخر میدم

یعنی یکی از اشتباهات زندگیم اینه که؛

اول که میــشینم توی تاکســی، کرایــه رو میــدم!! آخــرشم یارو یادش میـره، به زور باز ازم کرایه میگیره!

الان دیـگه خودم رِلــه شدم، بدون درگیــری یه بار اول میـدم یه بار آخر ...

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

سرلخت

با آقاجونم نشستیم، میخوام با گوگل اِرث خونه پسرشو تو امریکا بهش نشون بدم!

زدم رو زوم یهو میگه حالا خیلی نمیخواد ببری جلو! یوخت دیدی یه نفر سرلخت بود خوبیت نداره....

۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

تُرد میخوردم


مدرسه که میرفتیم، جرات نمیکردیم از دکه یه چیپس و پفک بخریم!

10 نفر مثل گرگ گرسنه کنار دکه کمین کرده بودن، 
تا درشو وا میکردیم میرختن سرت!


همش مجبور میشدم تُرد بخرم! گلوم جررر میخورد تا قورتش بدم...

۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

اولین مکالمه من و دوست قطریم


اسمت چیه رفیق!؟
بن سعد ...
اسمت سعده!؟
اون بابامه!
پس باباتو سعد صدا میکنن!؟
نه! ابو احمد...
پس اسمت احمده!!
نه! اسم داداش بزرگترم احمده!
پس تورو چی صدا میکنن!؟ خانومت چی صدات میکنه!؟
ابو زید! پسرم شش ماهشه!؟
یعنی تو کلا بی نامی!؟!
نه! اسم کاملم، ابو زید محمد الرشید بن سعد بن عبد العزیز الشماری...!

و من بیهوش شدم...
او فقط محمد بود!

۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

بوس فرانسوی

دیشب خواب بوس فرانسوی میدیدم....

صُب بیدار شدم دیدم روکش بالشو جویدم!

زن خوشگل

بابام میگه؛
اینا که میگن اگه خواستی زن بگیری دنبال اخلاقش باش، شِر میگن!!
حتما زنِ خوشگل بگیر!

اگه شانس بیاری که زنت خوش اخلاق در میاد،
اگه نشدم لااقل مجبور نیستی یه عمر با چشِ بسته بری توی رختخواب...

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

موبایل

بیشتر زخم های زندگی ام را از همین وسیله که هیچ وقت نیم مترم ازم دور نیست خوردم.

ملت شجاعی هستیم

میگم بابا حرفی که زدی رو توی فیس بوک نوشتم کلی لایک خورد!
بابام ذوق کرده...
مامانم میگه : حالا یه وقت نفهمن کیه بیان بگیرنش...

۱۳۹۰ شهریور ۱۸, جمعه

آتیش

بابام امروز اومده میگه؛ بچه ها بیاید همگی در یکه اقدام هماهنگ بریم زرتشتی بشیم!
قول میدم خودم وایسم سر آتیش نذارم خاموش شه، عوضش از دست اینا خلاص میشیم!

اینم از بابامون...

۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

دگرباش منشی!

دو روزه یه عکس فانتزی از یه دختر گذاشتم روی پروفایلم، ده بیستا پیشنهاد دوستی اومده برام، سه چهارتاشون پیشنهاد بیشرمانه دادن!

آقا به جان عزیزت من پسرم، گرایش جنسی دگرباشی هم ندارم!!!

آخیییش

سه متر از زمین های اطراف ذهنم را به قیمت یک بوسه خریدم ...

... آخیییش حالا میتوانم پایم را بکشم بی آنکه حباب خیالم پاره شود

یادم میرود

گاهی چنان خوشبخت میشوم که یادم میرود عشق را سند گذاشته ام،
که گل سرخ را نبویم!

درک معنای پنیر

پس از مصرف مقدار زیادی پنیر دچار چنین حماقت آنی در درک احساست شدم

وگرنه معنای "دوستت دارم" را قبل از ترحیم کلمات می فهمیدم